تشیّع،اسلامی بود که با«نه»ی علی بزرگ – وارث محمّد(ص)و مظهر اسلامِ عدالت و حقیقت – در تاریخ اسلام،چهرهء خود را مشخّص کرد و نیز جهت خود را؛«نه»ای که وی در شورای انتخاب خلیفه،در پاسخ عبدالرّحمان ابن عوف – مظهر اسلام اشرافیّت و مصلحت – گفت.
این«نه»،به عنوان جبهه گیری نهضت شیعی در تاریخ اسلام،تا پیش از صفویّه،شاخص نقش اجتماعی،طبقاتی و سیاسی گروهی بود که به محبّت خاندان پیغمبر(ص) و پیروی علی(س) شناخته می شدند.حزبی که بنایش بر «قرآن و سنّت»بود،امّا قرآن و سنّتی که نه از خاندان اموی و عبّاسی و غزنوی و سلجوقی و چنگیزی و تیموری و هولاکوئی،بلکه از خاندان «محمّدی(ص)» اعلام می شود.
تاریخ اسلام مسیر شگفتی را دنبال کرد؛مسیری که در آن،همهء قلدران و قدّاره بندان و خاندان ها و خان های عرب و عجم و ترک و تاتار و مغول،حقّ رهبری امّت اسلام و خلافت پیامبر اسلام(ص)را داشتند،جز خاندان پیامبر و ائمّهء راستین اسلام!
و تشیّع – که با «نه» آغاز شد،«نه» در قبال مسیری که تاریخ انتخاب می کرد – عصیانی علیه تاریخ بود؛تاریخی که به نام قرآن،مسیر جاهلیّت کسرا و قیصر را دنبال می کرد؛و به نام سنّت،پیش از همه،پروردگان خانهء قرآن و سنّت را قربانی می ساخت!
دانشجوئی می گفت:می گویند در کتاب قرآن نوشته:زمین روی شاخ گاو است و شاخ گاو روی خود گاو! و گاو روی ماهی و ماهی روی آب و...!
گفتم:کدام قرآن این را نوشته؟!گفت: من خود،پیش آدمی درس می خواندم که عربی و علوم قدیمه و همچنین هیأت تدریس می کرد.در کتاب هیأت چنین نوشته بود.
گفتم:این هیأت،در اصل،بابِلی است و متعلّق به هزار سال پیش از پیغمبر اسلام(ص).
این است که گاهی آنچه به عنوان علوم اسلامی تدریس می شود،به اسلام ربطی ندارد.ضمن علوم اسلامی،صرف و نحو عربی هم خوانده می شود،امّا دستور زبان است و به اسلام مربوط نیست.منطق ارسطو،از ارسطو است،و ارسطو هزار سال پیش از پیغمبر اسلام(ص)بوده؛این چه ربطی به اسلام،به فرهنگ اسلام و به تاریخ اسلام دارد؟
در تاریخ اسلام،خیلی چیزهای دیگری هم هست،مثلاً کاشی کاری،که جزء تمدّن اسلامی است؛امّا در قرآن،آیا نوشته کاشی کاری؟!این ها به اسلام مربوط نیست؛و عجیب به اسلام آویخته و آمیخته اند.
ادامه دارد...